- فورگ - https://forg.ir -

مراسم سنتی بر افراشتن پرچم سرخ حسيني در فورگ

آن روزها كه روستا و شهري به نام دوبرجي وجود نداشت،عنوان فورگ به همين آثار به جا مانده از قلعه فورگ اطلاق مي شد. در حسينيه ي باستاني قلعه فورگ يك روز قبل از محرم با صداي سرنا و طبل و نقاره با نوايي غمگين به گوش زمين و زمان مي نواختند .

مردم به اين  طرز نواختن، نقاره ي  وارونه مي گفتند؛ كه با تركيبي از غم ، هشدار و بيدار باش نواخته مي شد تاهمگان بدانند كه صداي پاي كاروان خون و شهادت مي آيد. تاريخ ورق خورد و قلعه فورگ را ظلم وبا و طاعون فرا گرفت و در ايران آن روز ته ماندگان سلسله قاجار براي سلامتي و نجات مردم قلعه ي فورگ رگ  نجنباندند.

گودال ها در قلعه فورگ حفر شد و انسانهاي بي گناهي كه اسير مرگ ناحق شده بودند، در آن انباشته و زير خاك ها مدفون شدند. بازماندگان اين شهر تاريخي از چهار ديواري قلعه گذشتند و در نقطه اي بالا دست، آب و خاك و چوب نخل ها را به هم در آميختند و خانه ساختند.

سروان عبد الحسين اسماعيل خاني ( بازنشسته حكومت رضا شاه) كه شرحي مفصل دارد، از راه رسيد و قلعه اي ديگر بنا كرد و در جنوب غربي و شمال شرقي قلعه دو برج بزرگ ساخت و از آن روز اين منطقه دوبرجي نام گرفت. قلعه فورگ منقرض شد اما آيين و رسم و رسوماتي كه در ريشه در اعتقادات مردم داشت، زنده ماند.

مردم دوبرجي دوباره مراسم تعزيه و شبه تعزيه كه قدمتي نزديك به دويست سال دارد را جاني دوباره بخشيدند. زنان و مردان گمنام يك روز قبل از محرم ، حسينيه و مسير ورودي آن را آب و جارو مي كشيدند و بيرقي مشكي به استقبال محرم بر مي افراشتند.

انقلاب اسلامی در سال 57 شكل گرفت و دوبرجي به عنوان مركز بخش فورگ به ثبت رسيد. اين بار به جاي طاعون و وبا منطقه را  سواد و دانش فرا گرفت. جوانان، قلم و هنر را شناختند. يك ماه قبل از محرم، متن تعزيه و شرح وظايف گروه را مي نوشتند.شب هايي كه گروه تعزيه تمرين رجزخواني مي كردند و طبل مي زدند، فرا رسيدن محرم را خبر مي دادند.

كشور به روز شد. استان فارس، داراب و جوانان و مردم دوبرجي هم به روز شدند و فرم و ساختار فرا رسيدن محرم را به شيوه ي نو تري اطلاع رساني كردند اما محتوا، درون مايه و باطن ماجرا حكايت ورود همان كاروان  خون و شهادت را خبر مي دهد. فعالان فرهنگي و مذهبي شهر دوبرجي با نمادهايي از واقعه كربلا: سياهي لشكر،اسب و نيزه و كلاهخود و شمشير، طبل و سنج و گهواره ، چاوشي خواني و هر آنچه كاروان آن روز را متصور كند ، از محل امامزاده محمد، در فاصله يك كيلومتري شمال شهر دوبرجي حركت را آغاز مي كنند.

توده هاي مردم از سراسر بخش فورگ به كاروان مي پيوندند و در پايان، به مهديه كه در قلعه فورگ قرار دارد مي رسند. افراد كاروان به روي پيشخوان و مهتابي (سن ) مستقر مي شوند.جمعيت در پايين سن قرار مي گيرد.پرچم بزرگ و سرخ حسيني كه متبرك شده كربلاست ، روي دست دختران و نونهالان دانش آموز حمل مي شود.

جمعيت كوچه اي مي سازند، يك سمت كوچه زنان و سمت ديگر مردان قرار دارند. قرآن و اسفند و گل هاي پرپر شده در يك سيني روي دست يكي از دختران، كه پيشاپيش پرچم حركت مي كند، به چشم مي خورد. پرچم بزرگ و سرخ با خط درشت ياحسين(ع) به پيش مي آيد.

موزيك غم ، صداي طبل، نوحه خواني و گريه و فرياد”يا حسين” را خودتان تصور كنيد. گل باران ، گل باران و گل باران ، چنان گل باراني به راه مي افتد كه پرچم را به جز گل نمي بينيد. شور و ولوله ادامه دارد. پرچم به جايگاه مي رسد. خادمان حسين (ع)  با همكاري خانواده ي شهدا ، پرچم را به طناب تيرك مي بندند.

نم نم و آهسته پرچم با بدرقه ي نگاه مردم به آسمان صعود مي كند. پرچم صعود مي كند و اشك ها در تضاد پرچم فرو مي ريزند. پرچم بر افراشته مي شود و نسيمي سرخ لا به لاي پرچم ، دست تكان مي دهد. مردم هم پلك تكان مي دهند و قطره قطره در خود مي چكند…

از:رسول امیری