- فورگ - https://forg.ir -

معرفي سكه‌هاي ضرب خسو و فورگ در دورة آل بويه

مقاله ی حاضر اثر دکتر محمد حسنی نگاهی تحلیلی و موشکافانه دارد به سکه های ضرب خسویه و فورگ در مقطعی خاص از دوران آل بویه. نام دکتر حسنی برای اساتید و دانشجویان رشته تاریخ، پژوهشگران و علاقمندان قلمرو داراب شناسی نامی آشناست. وی مقالات و آثار متعددی در زمینه شناخت سکه های ایرانی ادوار مختلف نگاشته و در ارتباط با نقوش برجسته ی ساسانی تحقیقات و تألیفات ارزنده ای دارد.

دکتر محمد حسنی متولد سال1353 محله ی ریگ آباد داراب است، وی بعد از اخذ دیپلم و طی دوره ی لیسانس و فوق لیسانس،  دوره ی دکترایش را بین سالهای 2004-  2008 میلادی از یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان یعنی دانشگاه سوربن فرانسه و در رشته تاریخ تمدن باستان با گرایش ساسانیان و امپراطوری رُم به پایان برد و در حال حاضر استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی شاهرود است و همزمان در واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز و دانشگاه آزاد اسلامی واحد داراب تدریس می کند.

وی عضو هیئت تحریریه فصلنامه فرهنگی پژوهشی استان سمنان به نام “فرهنگ قومس” است که توسط اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان سمنان منتشر می شود. از جمله تألیفات وی می توان از ” نقوش برجسته ی نویافته ی ساسانی از 1950 تا 2004″ میلادی نام برد. دکتر حسنی در ترجمه نیز دستی دارد و ” تاریخچه ضرابخانه های داراب در قبل و بعد از اسلام” در زمره ی کارهای او در این حیطه است. هم چنین مقالات متعددی را در نشریات مختلف به چاپ رسانده و از علاقمندان و محققین داراب به شمار می آید. چنانکه پرداختن به این موارد از جمله ی مهم ترین دغدغه های اوست.

از ویژگی های بارز نوشته هایش نگاه دقیق و جزئی نگر است که به دلیل برخورداری از ذهنیتی تحلیل گر استنتاجات علمی مطلوبی را از مقولات مورد مطالعه ارائه می کند چنان که مقاله اخیر این خصیصه را به خوبی عیان ساخته است.

اندوخته های سرشارعلمی و تواضع و فروتنی دکتر حسنی که از ویژگی های بارز اخلاقی اوست از وی سیمای انسانی نجیب و فرهیخته را به نمایش می گذارد. چاپ مقاله های او در صفحه ی داراب شناسی نشریه ی همگام داراب فرصت مغتنمی را در اختیار همه ی دوستداران تاریخ داراب قرار می دهد تا با زوایای ناشناخته ای از تاریخ هزاران ساله ی داراب آشنا گردند.

معرفي سكه‌هاي ضرب خسو و فرگ در دورة آل بويه

دكتر محمّد حسني

مسكوكات آل‌بويه براي مورخ تاريخ سياسي منبع اطلاعاتي با ارزشی است. فراواني القاب، اسامي امرا و نام ضرابخانه از مناسبات شاهزادگان شاخه‌هاي متعدد آل بويه با يكديگر و دست نشاندگان گوناگوني كه سيادت آن‌ها را به رسميت مي‌شناختند پرده برمي‌دارد. پراكندگي سكه‌ها و محل ضرب آن بيانگر گستردگي قلمرو حكومتي سلسله آل‌بويه است. “مايلز” با بررسي پنجاه ضرابخانه‌اي كه براي امراي آل بويه سكه ضرب كرده‌اند بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه اين فهرست احتمالاً ناقص است و ممکن است برخي از ضرابخانه‌ها معرفي نشده باشند.[1] [1] درستي ادعاي “مايلز” با انتشار كاتالوگ سكه‌هاي موزه اشمولين اثبات شد. «لوك تردول» در سال 2001 ميلادي اقدام به انتشار كاتالوگ سكه‌هاي آل بويه موجود در موزه اشمولين در آكسفورد (انگلستان) مي‌كند. در اين مجموعه براي نخستين بار چهار قطعه سكة درهم از جنس نقره، ضرب خسو و فرگ معرفي مي‌گردد.[2] [2] با اضافه شدن اين دو ضرابخانه به مجموعه دارالضربهاي دورة آل بويه مي‌توان ضرابخانه‌هاي ايالت فارس در اين دوره را شامل شهرهاي: ارجان، اردشير خره، جنابه، دارابجرد، سابور، سيراف، شيراز، فارس، فسا، كازرون، كردفنا خسرو، فرج (فرگ) و خسو دانست. سكه‌هاي ضرب خسو در مقايسه با سكه‌هاي ضرب فرگ از قدمت بيشتري برخوردار است. لذا ابتدا به معرفي دو سكة ضرب “خسو” مي‌پردازيم. “تردول” نام ضرابخانه را به صورت Huzū ثبت كرده است. امّا با توجه به نزديكي و شباهت واژه ح و خ بهتر است اين نام را «خسو» بخوانيم. امّا نويسنده بر روي نقشه ترسيمي به درستي خسو را مكاني دانسته است كه در مسير دارابجرد به سمت بندر سيراف قرار داشته است. قابل ذكر است متون جغرافيايي قرن چهارم هجري قمري مانند مَقدسي، خسو را اولين منزلگاه در مسير راه قديمي دارابجرد به سيراف دانسته‌اند.[3] [3]

“تردول” در معرفي اين سكه‌ها فقط عبارات رو و پشت سكه را خوانده است و به حاشيه سكه توجهي نكرده است. امّا با مقايسه اين سكه با نمونه‌هاي مشابه مي‌توان متن مندرج بر روي اين سكه‌ها را به شرح زير معرفي كرد:

 

سكه‌هاي ضرب خسو

روي سكه

پشت سكه

حاشيه 1

حاشيه 2- سال ضرب

حاشيه خارجي

سكه يك

للـه محمد رسول اللـه المطيع للـه الامير العدل عضدالدوله ابوشجاع

لااله‌الااللـه وحده لاشريك له ركن الدوله ابوعلي

محمد رسول اللـه ارسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون

بسم اللـه ضرب هذا الدرهم به خسو سنة تسع و اربعين و ثلثمائه (349 هـ)

للـه الامر من قبل و من بعد يفرح المؤمنون بنصر اللـه

سكه دو

بسم اللـه ضرب هذا الدرهم به خسو سنه احدي و خمسين و ثلثمائه (351 هـ)

بررسي دقيق عبارات مندرج بر رو و پشت سكه بيانگر نكات ارزشمند تاريخي است. نخستين نامي كه بر روي سكه مشاهده مي‌شود. نام «المطيع للـه» خليفة عباسي بغداد است. او بين سالهاي 334 تا 363 هـ ق خلافت كرده است. المطيع للـه خليفه‌اي است كه در زمان او (سال 351 هـ ق) براي نخستين بار و به فرمان احمد معزالدوله (حكمران بويهي) مراسم عزاداري امام حسين (ع) در بغداد صورت گرفته است. امّا اين خليفة سني مذهب ضعيف‌تر از آن بود كه بتواند از اين اقدام معزالدوله جلوگيري كند. قابل ذكر است امراي شيعه مذهب آل بويه به صورت ظاهري و جهت كسب مشروعيت نام خليفة عباسي را بر روي سكه‌هاي خود ذكر ‌كرده اند. واژة بعدي لقب الامير العدل است كه لقب امير بويهي، عضدالدوله بوده است. نام او بر روي سكه بصورت «عضد الدوله ابوشجاع» آمده است. او دومين حكمران سلسلة آل‌بويه است. پدرش حسن ركن‌الدوله او را «ابوشجاع فناخسرو» ناميد. پس از مرگ علي عمادالدوله بنيانگذار سلسلة آل‌بويه، ابوشجاع فنا خسرو جانشين عموي خود عمادالدوله شد. او از سال 338 الي 372 هـ . ق به مدت 34 سال بر بخشهاي وسيعي از ايران و عراق حكومت كرد. مرحلة اوّل حكومت او سالهاي 338 الي 366 هـ ق را در بر مي‌گيرد. در اين سالها او فقط حاكم ايالت فارس است. [4] [4]  در اين زمان پدرش ركن‌الدوله و عمويش احمد معزالدوله بر عراق حكومت مي‌كردند. بنابراين دو سكة ضرب خسو كه مربوط به سالهاي 349 و 351 هـ ق است. همزمان با مرحلة اوّل حكومت عضدالدوله بر فارس ضرب شده است. لقب «عضدالدوله» را خليفة عباسي المطيع‌للـه در مراسمي به ابوشجاع فناخسرو اعطا مي‌كند. مسكويه در تجارب الامم[5] [5] و ابن اثير در الكامل[6] [6]، تاريخ اهداي اين لقب را سال 351 هـ . ق نوشته‌اند. پس سكة ضرب سال 351 هـ . ق خسو همزمان با رواج اين لقب ضرب شده است. امّا در اين ميان سكة شمارة يك خسو كه ضرب سال 349 هـ .ق است سؤال برانگيز است. زيرا به استناد متون تاريخي در اين سال هنوز اين لقب دريافت نشده بود. پس درج این لقب بر روی سکه عجیب است بوسه معتقد است قديميترين سكه‌اي كه اين لقب بر روي آن ثبت شده است در مجموعة سكه‌شناسي برلين قرار دارد و ضرب سال 340 هـ . ق است. بررسي‌هاي دقيق‌تر اثبات مي‌كند ابوشجاع فناخسرو نخستين بار در سال 339 هـ . ق و اندكي پس از به قدرت رسيدن در شيراز از خليفه تقاضاي اين لقب را كرده است.[7] [7] بنابراين برخلاف نوشته متون تاريخي اين لقب قبل از سال 351 هـ . ق نيز بر روي معدودي از سكه‌ها درج شده است كه سكة ضرب سال 349 هـ .ق خسو را بايد از اين گروه دانست. امّا بر پشت سكه نام ركن‌الدوله ابوعلي، پدر عضدالدوله مشاهده مي‌شود. حضور نام‌هاي ركن‌الدوله، عضدالدوله و المطيع للـه بصورت همزمان بر سكه‌هاي ضرب سال 346 و 354 هـ .ق نيز مشاهده شده است. در مورد دليل ضرب اين سكه‌ها كه همزمان نام دو حكمران را دارد حدس زده مي‌شود. اقدامي بوده است كه به توسط آن ركن‌الدوله حمايت خود را از فرزندش عضدالدوله و مركزيت شيراز اعلام كرده است و با اين شيوه جهت تثبيت موقعيت فرزندش تلاش كرده است.[8] [8] سكه‌هاي ضرب شده در دو سال مختلف در خسو مي‌تواند بيانگر تداوم نسبي سنت ضرب سكه و فعالیت ضرابخانه اين منطقه باشد و نشان‌دهندة اهميت سياسي و رونق اقتصادي منطقه در سدة چهارم هجري قمري است. متون جغرافيايي سده 4 هـ .ق توصيفات و توضيحات مختصري دربارة خسو دارند. اصطخري (سال تأليف حدود 318 يا 321 هـ .ق) مركز اين منطقه را مكاني به نام «روبِنجْ» ناميده كه داراي حومه و قلعه (ربض) بوده است.[9] [9] مقدسي (سال تأليف حدود 375 تا 381 هـ .ق) از خسو به عنوان ناحيه‌اي خاص ياد مي‌كند كه سواي مركز آن شهر روبنج، روستاهاي رستاق، فرج و تارم و جويم ابي‌احمد نيز از توابع آن بوده‌اند.[10] [10] لسترنج با استناد به اين گفتة مقدسي نتيجه مي‌گيرد خسو از طرف مشرق وسعت وامتداد زيادي داشته است. او روبنج يا روينج را ثبت نادرست نام «رونيز» مي‌داند.[11] [11] امّا بايد خاطر نشان كرد در صورتي كه ثبت صحيح اين نام رونيز باشد، محتملاً نبايد آن را با رونيز فسا كه در نزديكي شهر كُرم واقع بوده است اشتباه گرفت. شهر روبنج يا رونيز كه از آن به عنوان مركز ناحيه خسو ياد شده است بنا به نوشتة مقدسي و ياقوت در جنوب آن شهر «يزد خواست» قرار داشته و اين شهر خود در جنوب لار واقع بوده است.[12] [12]

سكه‌هاي ضرب فُرگ

دو سكة درهم نقرة ضرب فرگ حدوداً شش دهه بعد از سكه‌هاي خسو ضرب شده است. امّا اين سكه‌ها نيز مربوط به دورة آل‌بويه است و درسال‌هاي 404 و 407 هـ . ق ضرب شده است. تردول اين نام را بصورت furj ثبت كرده است. و ديگر نامهاي شناخته شدة اين منطقه را Burg، Purg و Faraj نوشته است.[13] [13] سالهاي ضرب اين دو سكه، همزمان با دورة حكومت يكي از امراي آل‌بويه به نام «سلطان‌الدوله ابوشجاع» است. عبارات درج شده بر رو و پشت سكه‌هاي ضرب فرگ به شرح زير مي‌باشد. (نوشتة حاشية اين سكه‌ها براساس نمونه‌هاي مشابه ذكر شده است.)

سكه‌هاي ضرب فرگ

روي سكه

پشت سكه

حاشيه 1

حاشيه 2

حاشيه خارجي

سكه يك

عدل محمدرسول اللـه صلي اله عليه و سلم الملك العادل شاهانشاه عمادالدين سلطان‌الدوله و عزالمله و مغيث الامه ابوشجاع

لااله‌الااللـه وحده لا شريك له القادر باللـه ولي عهده الغالب باللـه

محمد رسول اللـه ارسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون

بسم اللـه ضرب هذا الدرهم به فرج سنه تسع و اربعمائه (404 هـ.ق)

للـه الامر من قبل و من بعد يفرح المؤمنون بنصر اللـه

سكه دو

للـه محمدرسول اللـه صلي اله عليه و سلم الملك العادل عمادالدين ابوشجاع

بسم اللـه ضرب هذا الدرهم به فرج سنه سبع و اربعمائه (407 هـ.ق)

«سلطان الدوله ابوشجاع» ششمين پادشاه سلسلة آل‌بويه است. که پس از مرگ پدرش بهاء الدوله جانشين او گرديد. او بين سالهاي 403 الي 415 هـ. ق حكومت كرده است. سلطان الدوله در سال 403 هـ .ق و بعد از به قدرت رسیدن در شيراز اقامت گزيد و عراق را به وزير پدرش فخرالملك سپرد.[14] [14] سلطان الدوله در سال 404 هـ .ق وارد بغداد شد و به لقب اميرالامرايي مفتخر شد. القادر خليفة عباسي بغداد لقب: «عمادالدين شرف‌الدوله مؤيدالمله مغيث الاصفي اميرالمؤمنين» به او اعطا كرد.[15] [15] بنابراين سكة شمارة يك فرگ دقيقاً ضرب سالي است كه سلطان الدوله اين القاب را از خليفه دريافت كرده است. (قابل ذكر است در سال 404 هـ .ق سلطان الدوله در دارابجرد نيز سكه ضرب كرده است) امّا القاب به كار رفته بر روي سكه در مقايسه با القاب دريافتي از خلیفه تا حدي خلاصه شده است. لقب الملك العادل كه بر روي سكه مشاهده مي‌شود نخستين بار در سال 350 هـ . ق توسط عضدالدوله و بر سكه‌هاي ضرب شيراز استفاده شده است.[16] [16] اين لقب در دوره‌هاي بعد توسط ساير امراي آل‌بويه بصورت الامير العادل يا الملك العادل به كار رفته است. عنوان شاهنشاه نيز براي نخستين بار توسط عضدالدوله بكار رفته است و پس از او بر روي سكة ساير حكمرانان بويهي نيز به چشم مي‌خورد.[17] [17] سلطان الدوله نيز بر روي سكه ضرب فرگ از اين عنوان استفاده كرده است. بر پشت سكه نام القادر باللـه خليفة عباسي مشاهده مي‌شود. او بيست و پنجمين خليفة عباسي است كه از سال 381 الي 422 هـ ق خلافت كرده است. بعد از نام خليفه نام جانشين او الغالب باللـه آمده است. محمدبن القادر باللـه،‌ملقب به الغالب باللـه فرزند و جانشين القادر باللـه بود. نام او بر برخي از سكه‌هاي سلطان محمود غزنوي نيز آمده است. امّا او در سال 409 هـ ق و در زمان حيات پدرش فوت مي‌كند.[18] [18] امّا سكة شماره دو فرگ با اين كه در سال 407 هـ .ق ضرب شده است و در اين سال، سه سال از زمان دريافت القاب اهدايي خليفه مي‌گذشته است. امّا عبارات و القاب مندرج بر روي سكه كوتاه است و فقط عنوان الملك العادل به كار رفته است. دليل حذف اين القاب به درستي مشخص نيست.

متون تاريخي اشاره دارند كه سلطان الدوله در اين سال با مشكلات سياسي مواجه بوده است. در اين سال (407 هـ .ق) او با شورش برادرش قوام الدوله ابوالفوارس والي كرمان مواجه مي‌شود. امّا لشكرکشي ابوالفوارس به شيراز با شكست مواجه مي‌شود.[19] [19] بنابراين سكة سال 407 هـ .ق فرگ، همزمان با اين سال پرآشوب ضرب شده است. عبارات مندرج بر پشت سكه قابل قياس با عبارات پشت سكة شماره يك است. از دورة 12 سالة سلطنت سلطان‌الدوله تا كنون سكه‌هايي ضرب دارابجرد (404 هـ .ق) فرگ (404 و 407 هـ .ق)[20] [20] شيراز (409 هـ .ق)[21] [21] معرفي شده است. بطور كلي چنانكه در مورد خسو نيز ذكر شد ضرب سكه‌هاي آل‌بويه در فرگ را مي‌توان نشانه‌اي از رونق اقتصادي و اهميت سياسي اين منطقه در ابتداي سدة پنجم هـ .ق دانست. متون جغرافيايي سده 4 و5 هـ .ق در بردارندة نكات مهمي دربارة اين منطقه است. كاملترين توصيف از اين منطقه را مي‌توان در كتاب مَقدسي (سال تأليف 375 يا 381 هـ .ق) يافت. او دربارة فرگ مي‌نويسد: فرج شهر بزرگي نيست ولي يك مسجد جامع و يك گرمابه دارد كه در اين سرزمين بي‌مانند است. شهر پربركت است. در ميان آن تپه‌اي و بالاي آن دژي هست. آب از فاصلة نسبتاً دور مي‌آيد.[22] [22] “شواتس” معتقد است مقدسي اين توصيف را محتملاً با استناد به يك مآخذ كتبي نوشته است. يا شايد با اتكاء به بازديد شخصي يا روايات شفاهي اين اطلاعات را بدست آورده باشد. مَقدسي بدون اينكه متوجه شود از اين مكان یک بار دیگر با نام «بُرك» صحبت مي‌كند و آن را موضعي مي‌داند كه در يك گودي قرار گرفته است و فاصلة آن از كوهستان دو فرسنگ است. در حالي كه مسجد جامع اين شهر در كنار بازار قرار دارد و زيبا و پاكيزه است و آب آشاميدني مردم اين شهر از كاريزها تأمين مي‌شود.[23] [23] لسترنج نيز حدس مي‌زند دو نام فرج و برك هر دو فقط صورتهاي مختلفي از اسم اصلي فارسی شهر مزبور يعني فرگ بوده است. امّا در ادامه به نوعي بين اين دو نام تفكيك قائل شده است و آن دو شهر را مجزا مي‌داند. او معتقد است كه اين امكان وجود داشته است كه گاه به اشتباه نام يكي بر ديگري اطلاق شود. بنظر لسترنج شهر برك مي‌تواند همان قلعة بهمن باشد كه در نزديكي فرج قرار داشته است.[24] [24] اقلام صادراتي فرگ در نوشته‌هاي مقدسي شامل: جامه، قالي (بزرگ) پرده، شيرة خرما، برزك (محتملاً منظور روغن كتان است) و كتان بوده است.[25] [25]

كتابنامه:

1. ابن اثير، عزالدين علي، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه عباس خليلي، تهران، كتب ايران، 1350

2. اصطخري، ابواسحق ابراهيم، ممالك و مسالك، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداله تستري، به كوشش ايرج افشار، تهران، موقوفه افشار يزدي، 1373

3. ايماني‌فر (رويگر)، محمد، تاريخ تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در دورة آل‌بويه، چاپ اوّل، شيراز، ناشر مؤلف، 1389

4. بوسه، هيرمبرت، ايران در عصر آل‌بويه، در تاريخ ايران كمبريج، ج 4، گردآورنده، ر.ن فراي،‌ترجمه حسن انوشه، چاپ دوم، تهران، اميركبير 1372

5. تركمني‌ آذر، پروين، ديلميان در گسترة تاريخ ايران، چاپ اوّل، تهران، سمت، 1384

6. رويگر، محمد، فارس در دوره آل بويه، چاپ اوّل، شيراز، آوند انديشه و بنياد فارس‌شناسي، 1388

7. سرفراز، علي‌اكبر، آور زماني، فريدون، سكه‌هاي ايران،‌ چاپ اول، تهران، سمت، 1379

8. شواتس، پاول، جغرافياي تاريخي فارس، ترجمه كيكاوس جهانداري، چاپ اول، تهران انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1372

9. لسترنج، گي، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم، تهران، علمي و فرهنگي، 1377

  1. مايلز، ج.ك، سكه‌شناسي، در تاريخ ايران كمبريج، ج 4، گردآورنده، ر.ن، فراي ترجمة حسن انوشه، چاپ دوم، تهران، اميركبير، 1372.
  2. مسكويه، ابوعلي، تجارب الامم، ترجمه علينقي منزوي، ج 6، چاپ اول، تهران، توس، 1376
  3. مقدسي، ابوعبداله محمدبن احمد، احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمة علينقي منزوي، چاپ دوم، تهران، كومش، 1385

13. Treadwell, Luke, Buyid Coinage (A Die Corpus 322-445 A.H) Ashmolean Museum, Oxford, 2001.